می گفت: خجالت می کشم ، خیلی در حق خانواده ام کوتاهی کردم
کمتر پدری کرده ام ، فرصتش کم بود وگرنه خیلی دلم می خواست...
یک روز در زدند
پیک نامه آورده بود
قلبم ریخت که نکنه شهید شده باشه
پاکت رو باز کردم ، دیدم یک انگشتر عقیق برایم فرستاده
روی یه برگه هم نوشته بود: به پاس صبرها و تحمل های تو ...
خاطره ای از زندگی شهید صیاد شیرازی
راوی : همسر شهید
نظرات شما عزیزان: