سیبادو
ما را حمایت کنید
 
سیبادو
بخوان ما را
منم پروردگارت
خالقت از ذره اي ناچيز
صدايم كن مرا
آموزگار قادر خود را
قلم را،علم را، من هديه ات كردم
بخوان ما را منم معشوق زيبايت
منم نزديكتر از تو به تو
اينك صدايم كن
رها كن غير ما را، سوي ما بازآ
منم پروردگارت پاك بي همتا
منم زيبا ، كه زيبا بنده ام را دوست مي دارم
تو بگشا گوش دل
پروردگارت با تو مي گويد:
"تو را در بيكران دنياي تنهايان
رهايت من نخواهم كرد"
بساط روزي خود را به من بسپار
رها كن غصه ي يك لقمه نان و آب فردا را
تو راه بندگي طي كن
عزيزا، من خدايي خوب مي دانم
تو دعوت كن مرا بر خود
به اشكي يا ندايي ميهمانم كن
كه من چشمان اشك آلوده ات را دوست مي دارم
طلب كن خالق خود را
تو خواهي يافت
كه عاشق مي شوي بر ما
و عاشق مي شوم بر تو
كه وصل عاشق و معشوق هم
آهسته مي گويم ، خدايي عالمي دارد
قسم بر عاشقان پاك با ايمان
قسم بر اسبهاي خسته بر ميدان
تو را در بهترين اوقات، آوردم

قسم بر عصر روشن
تكيه كن بر من
قسم بر روز هنگامي كه عالم را بگيرد نور
قسم بر اختران روشن اما دور
رهايت من نخواهم كرد

بخوان ما را
كه مي گويد تو خواندن را نمي داني؟
تو بگشا لب
تو غير از ما خداي ديگري داري؟؟
رها كن غير ما را
آشتي كن با خداي خود
تو غير از ما چه مي جويي؟
تو با هر كس ، به جز با ما چه مي گويي؟
و تو بي من چه داري؟ هيچ!!
بگو با ما چه كم داري عزيزم؟ هيچ!!
هزاران كهكشان و كوه و درياها
و خورشيد و گياه و نور و هستي را
براي جلوه ي خود آفريدم من
ولي وقتي تو را من آفريدم، بر خودم احسنت مي گفتم
تويي زيبا تر از خورشيد زيبايم
تويي دانا ترين مهمان دنيايم
كه دنيا بي تو، چيزي چون تو را كم داشت
تو اي محبوب تر مهمان دنيايم
نمي خواني چرا ما را؟؟
مگر آيا كسي هم با خدايش قهر مي گردد؟
هزاران توبه ات را گرچه بشكستي
ببينم من تو را از درگهم راندم؟

اگر در روزگار سختيت خواندي مرا
اما به روز شاديت يك لحظه هم يادم مگر كردي؟
به رويت بنده ي من هيچ آوردم؟
كه مي ترساندت از من؟
رها كن آن خداي دور
آن نامهربان معبود
اين منم پروردگارت ، خالقت
اينك صدايم كن مرا با قطره ي اشكي
به پيش آور دو دست خالي خود را
با زبان بسته ات كاري ندارم
ليك غوغاي دل بشكسته ات را من شنيدم
غريب اين زمين خاكي ام،
آيا عزيزم، حاجتي داري؟
تو اي از ما كنون برگشته اي ، اما
كلام آشتي را تو نمي داني؟
ببينم چشمهاي خيست آيا گفته اي دارند؟

بخوان ما را
بگردان قبله ات را سوي ما
اينك وضويي كن
خجالت مي كشي از من؟
بگو ، جز من كس ديگر نمي فهمد
به نجوايي صدايم كن
بدان آغوش من باز است
براي درك آغوشم
شروع كن ، يك قدم با تو
تمام گامهاي مانده اش با من.




نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





ارسال در تاريخ 17 اسفند 1391برچسب:, توسط سیبادو