بنیانی که جیرانی نهاد برنامهای همچون «هفت» سالها جایش در رسانه ملی خالی بود. فریدون جیرانی مجری سابق این برنامه در مقام پژوهشگری دغدغهمند در حوزه سینما این برنامه را بنا نهاد تا خروجی این برنامه موجبات پویایی و بالندگی سینما را سبب شود. او به عنوان یک ژورنالیست متبحر میدانست نباید فضایی فراهم کند که هفت صرفا برنامهای ژورنالیستی در جهت اطلاعرسانی باشد. او به این مهم آگاه بود که ارتقای هنر- صنعت سینما تنها با ارتقای مدیوم موثر نقد ممکن خواهد بود. پس هوشمندانه پای به کارزاری گذاشت که ماحصلش خروجی ژورنالیستی و تعارفی نبود. او با اینکه خود سینماگر بود و طبیعتا سینماگران با افرادی از جنس سینما باید ارتباطی تنگاتنگ داشته باشند، ارتباط خود را با بدنه سینما نادیده گرفت و مسعود فراستی را به عنوان منتقد ثابت به این برنامه آورد. فراستی از همان جنس منتقدانی بود که نقد بیتعارف و مواجهه مستقیمش با صاحبان آثار سینمایی همیشه جنجالآفرین بود. این جنجالآفرینی 2 خاصیت مهم و ویژه داشت؛ طبیعی است که هر گفتوگوی فرهنگی در قالب نقدهای صریح، برای رسانه ملی مخاطبآفرین خواهد بود و از سوی دیگر عملکردش در 3 سال اخیر موجب شد حتی در رسانههای مکتوب نقد قالب پویاتری به خود بگیرد و فضای خم آلوده نقد و ژورنالیسم سینمایی به تبعیت از جریان موسوم به فراستیسم از لاک رخوت برون آید. جریان فراستیسم در نخستین سال حضور و فعالیت در برنامه هفت تقریبا سینمایی از جنس فیلمفارسی، پوپک و مش ماشاءاللهی که بیماری جدی سینمای ایران به شمار میرفت را به حاشیه راند و موجبات مرگ سینمای آبگوشتی - به زعم سیدمرتضی آوینی- را فراهم آورد. این منتقد فرهیخته سینما نشان داد حضورش در رسانه ملی غیر از پویایی نقد، زمینه ارتقا و رشد سینمای ملی را سبب خواهد شد. این مهم را در ارزیابی عملکرد فراستی در برنامه هفت نباید نادیده گرفت. نقدی که سالها مجالی برای عرضه نداشت نقد بیتعارفی که سالها فرصتی برای عرض اندام نداشت بهوسیله تنها برنامه سینمایی رسانه ملی قابل عرضه شد و اتفاقا نقدهای صریح و بیپرده این منتقد ضمن اینکه جاذبه خاصی به برنامه هفت داده بود (و همچنان هم میتواند بدهد) تاثیر مستقیم در نوع ذائقهسازی در مواجهه مردم با پدیده سینما داشت. هنوز یکسال از شکلگیری برنامه هفت نگذشته بود که برگ دیگری از تاریخ نقد سینمایی توسط فراستی ورق خورد. خیز دوم فراستی در مواجهه با جریان سینمای سیاه روشنفکرنمای جشنواره زده، در دومین سال برنامه هفت (از اوایل سال 90) رقم خورد. این اتفاق یک رویداد تاریخی مهم برای رسانه ملی به شمار میرفت. رسانهای که دائما با انگ باج دادن به روشنفکران مواجه است در حوزه نقد و نظر به فراستی این مجال را میدهد که علیه جریان سینمای روشنفکری قیام کند. جنگ آنهم با مدرنترین مدیوم موجود، مدیومی برخاسته از گفتمان دموکراسی. رسانه ملی اغلب با بخشی از جریان روشنفکری سینما ارتباط تنگاتنگ و همکاری دارد و مجال عرضاندام را برایشان فراهم میآورد اما این فرصت مغتنم را از هفت (جیرانی- فراستی) نمیستاند. در همان روزها سینمای روشنفکری عرصه را بر خود تنگ میبیند و بسیاری سینماگران حاضر نمیشوند در مقابل فراستی بنشینند تا بحث و گفتوگو شکل بگیرد. اما جیرانی همچنان بر بودنش تاکید داشت و در بخشی جداگانه فراستی مجال مییافت تا نقد بیتعارفش را ادا کند. طبیعی بود جیرانی به عنوان یک مهره تاثیرگذار، ضدجریان سینمای روشنفکری و جشنوارهای، تمامقد در کنار فراستی ایستاد و اصلا دخالتی در شیوه مواجهه فراستی با جریان بیمار سینمای روشنفکری نمیکرد. از سوی دیگر فراستی گام به گام تیغ نقدش را علمیتر میکرد. او یکباره در مواجهه با کارگردان پرمدعای «آلزایمر» نشان داد او طبل تو خالی نیست و همیشه پشت نقدهای ساده و مردمیاش پشتوانه علمی خود را پوشیده نگاه میدارد. در همان برنامه که اختصاص به نقد آلزایمر داشت یکباره در برابر ادعاهای عجیب سازنده آلزایمر شورید و فراتر از نقد مرسوم، پشتوانه علمی خود را به رخ کشید. عدهای که شیوه فراستی را نمیپسندیدند و مبتلا به جریان سینمای روشنفکری بودند کاملا احساس خطر میکردند و با وجود چنین پدیدهای عرصه را برای خود تنگتر میدیدند. فراستی سال دوم هفت پرچمی که بعد از شهادت سید شهیدان اهل قلم بر خاک افتاده بود را به اهتزاز درآورد. منتقدانش او را متهم به سطحینگری میکردند اما مسعود فراستی نقد را با زبان ساده و گفتمان غالب تودهها ادا میکرد، ضمن اینکه در هر برنامهای که حضور مییافت سعی داشت با همان کلمات روان و شیوا نقد را مردمی و بومیتر کند. کاری که سالها جریان نقد ایدئولوژیک مجلات سینمایی از عهدهاش برنیامدند. فراستی در گام سوم بعد از مواجهه با فیلمفارسی و سینمای شبهروشنفکری تلاش کرد با متدهای ساده و با زبانی سادهتر نقد را ایرانشمول و عمومیتر کند. او به عنوان یک منتقد میدانست که برخی مخاطبانش در روستاهای دورافتاده جنوب و شمال برنامهاش را تماشا میکنند و عموما با مجلات سینمایی نسبتی ندارند. از سوی دیگر منتقدان ایدئولوژیک مقابلهجو، او را به سطحینگری متهم میکردند. مثلا در اغلب نوشتهها و یادداشتهایشان عباراتی که در نقد شفاهی و ساده از سوی فراستی به عنوان واژگان نقد برشمرده میشد را دستمایهای قرار میدادند برای تخریبش در صورتیکه رسانه ملی، رسانهای جمعی و کاملا مردمی است و مفاهیم باید به صورتی ساده به مخاطبان عرضه شود. وی بارها در گفتوگوهایش به عبارت معروفی از حضرت امام(ره) اشاره میکرد. در اغلب گفتوگوهایش اصرار بر این جمله داشت و میگفت «طبق گفته حضرت امام رسانه ملی باید دانشگاه عمومی باشد و من فراستی در این دانشگاه عمومی با سطوح مختلف متکثری از تودهها و عیارهای گون به گون سواد مواجهم. من وظیفه دارم نقد را با عبارت ساده در اختیار مخاطبان رسانه ملی قرار دهم ضمن اینکه نقد شفاهی با نقد کتبی بسیار متفاوت است». طبیعی است که منتقدانی که قدرت بیان نقد شفاهی را نداشتند تیغهای برهنهتری برای نقد فراستی از نیام برون میآوردند تا این الگوی نقد را در برنامه هفت کاملا تخریب کنند. اما در بررسی عملکرد فراستیسم یک جریان دیگر را به کارنامه و مکتبش افزود. او شجاعانه نقد سینمای رانتی را در سومین سال حضورش در دستور کار قرار داد. در این سالها تقریبا هیچ منتقدی جرات نمیکرد به این فضا ورود کند اما نقد فراستی در جلوگیری از عدم تخریب ارزشها در مواجهه با سینمای رانتی بیهیچ ملاحظهای موثر افتاد. طبیعی است کسی که یکتنه در سنگرهای متفاوتی در مقابل جریان نقد مکتوب رسانهای ایدئولوژیک، سینمای روشنفکری جشنوارهای و سینمای رانتی که مدعی ارزشمداری است، میایستد با هجمههای متفاوتی روبهرو میشود. آیا هیچ کدام از منتقدان سینمای ایران قدرتی اینچنین دارند که با جریانهای بیمار و متعدد سینمایی مقابله کنند. جیرانی 2 سال تمامقد از فراستی حمایت کرد، او شجاعانه پاسخ اعتماد جیرانی را داد و این موضوع تنها پاسخگویی به جیرانی نبود بلکه پاسخی به نیاز مخاطبان رسانه ملی بود. بعد از 2 سال محمود گبرلو سکان برنامه هفت را در دست گرفت و از همان ابتدا که سکاندار هفت شد در محافل خصوصی موضوع حذف فراستی را مطرح میکرد اما حمایت مدیران دلسوز سازمان صدا و سیما مانع این جریان میشد و تقریبا گبرلو در دست یازیدن به این هدف چندان موفق نبود. پس از اتمام جشنواره فیلم فجر، گبرلو در گفتوگو با سایت سوره سینما اعلام کرد که فراستی در برنامه هفت حضور نخواهد داشت و این به معنی حذف منتقدی بود که خدماتش به سینمای ایران را نمیتوان نادیده گرفت اما دلایل حذف فراستی را از زاویهای متفاوت باید بررسی کرد. چرا و به چه دلیل؟ هفتهنامه پنجره در ویژهنامه سینمایی پساجشنوارهای مطلبی را درباره جریان نقد و ژورنالیسم سینمایی منتشر کرده است که این مطلب از چند زاویه قابل تامل و بررسی است. در این یادداشت جریانات مکتوب در حوزه نقد و نظر مورد ارزیابی قرار گرفته است. در شماره پساجشنوارهای هفتهنامه پنجره آمده است: بعد از انقلاب با رشد سینما در اوایل 60 نخستین ماهنامه سینمایی پس از انقلاب (ماهنامه فیلم) با کوشش هوشنگ گلمکانی و مسعود مهرابی آغاز بهکار کرد و بعدها نشریاتی نظیر گزارش سینما، صنعت سینما، ماهنامه سوره و نقد سینما دنبالچهای بر این جریان بودند. باید یک مهم را بپذیریم که مجله فیلم به عنوان پرچمدار نشریات سینمایی برای سینما مسیرسازی میکرد و از سوی دیگر برای مخاطب ذائقهآفرینی. جریان مورد اشاره درباره سلیقهسازی برای مخاطب و مسیرسازی برای فیلمسازان همچنان ادامه دارد و اتفاقا در سالهای اخیر نشریه 24 ایدئولوژی ناقص مجله فیلم را با قالبی ژورنالیستیتر به تکامل رساند. استقبال مردم از فیلمی خاص مثل «جدایی نادر از سیمین» قطعا نسبت تنگاتنگی با 2 مجله مهم سینمایی یاد شده دارد. برخی فیلمسازان روشنفکر نظیر بهرام توکلی، موفقیت خویش را مدیون ماهنامه سینمایی فیلم و 24 هستند. حالا این سوال در گام نخست پیش میآید که ماهنامه فیلم چگونه میتواند بر موفقیت یک فیلمساز موثر باشد؟ مگر این مجله چقدر تیراژ و مخاطب دارد؟ اتفاقا جیرانی در میزگردی که در مجله 24 منتشر شد، ماهنامه فیلم را مجلهای ایدئولوژیک برشمرد. این تحلیل جیرانی قابل تامل است.حالا این هسته مرکزی، محتویاتش به سلیقه و نگاه سایر روزنامهنگاران تسری مییابد و روزنامهنگاران سینمایی فعال در سایر رسانهها مرعوب خروجی ماهنامه فیلم هستند و دقیقا همان ایدئولوژی و تفکر منتشر شده توسط این 2 جریان مهم را دنبال میکنند. از سوی دیگر نویسندگان این 2 ماهنامه (که تعداد قابل توجهی هستند) به صورت پراکنده در سایر سایتها، خبرگزاریها، مجلات و روزنامههای متعدد پراکندهاند و تبلیغ ایدئولوژی واحد این هسته فکری برای افراد متصل به این جریان ضرورتی ژورنالیستی برشمرده میشود. طبیعی است وقتی تمام سایتهای معتبر و روزنامههای کثیرالانتشار تابع ایدئولوژی واحد ماهنامه فیلم هستند برای فیلمساز ما امروز دیگر مهم نیست کدام روزنامه و سایت سینمایی مخالفخوان چه تحلیلی درباره اثرش دارند بلکه مهم این است که ماهنامه فیلم و نشریه 24 دربارهاش چه نظری ارائه میکنند. از سوی دیگر اغلب رسانههای مهم و جریانساز سعی میکنند فعالیت ایدئولوژیک خود را در سایر رسانه با این 2 نشریه معتبر مماس نگه دارند. نویسندگان این 2 نشریه ارتزاقشان از این 2 نشریه نیست اما از جانب رسانههایی نظیر رادیو، تلویزیون و سایر نهادها مورد لطف قرار خواهند گرفت. کافی است به این مهم دقت کنید که در حال حاضر مسعود ثابتی دبیر تحریریه برنامه هفت به شمار میرود. در سوی دیگر او برنامه سینما 4 را در اختیار دارد. مثال مصداقی دیگر به برنامه هفت بازمیگردد. در ایام جشنواره فیلم فجر برنامه هفت حداقل در 10 شب متوالی 2 منتقد را به برنامه برای ارزیابی آثار پخش شده در برج میلاد دعوت میکرد که از میان مدعوین 10 شب غیر از 2 مورد خاص، باقی منتقدان از افرادی بهشمار میروند که در همکاری با 2 ماهنامه سینمایی یاد شده ید طولایی دارند. حقارت مدیران در برابر جریان روشنفکری بررسی آنچه در بخشی از ویژهنامه پساجشنوارهای پنجره آمده بود معضلی چندین ساله را به ذهن متبادر میکند که برخی از مدیران، اندیشمندان و برنامهسازان که گاهی ژست انقلابی میگیرند و بر کرسی خاصی جلوس کردهاند در مقابل جریان روشنفکری همواره خود را حقیر و کوچک برمیشمرند خودکمبینی این افراد که ژست ارزشی دارند سبب شده قافیه را به روشنفکران ایدئولوژیک واگذار کنند. این موضوع کاملا درباره گبرلو، مجری و سردبیر محترم برنامه هفت صدق میکند. پیش از اینکه گبرلو روی کرسی برنامه هفت به عنوان مجری و سردبیر بنشیند و قبل از اینکه بینندگان برنامه هفت لنز نامتحرک دوربین خود را به سوی گبرلو بچرخانند، او را به عنوان منتقدی متصل به جریان ارزشی میشناختند. باید به این نکته اشاره کنم که تغییر مجری برنامه هفت به این دلیل اتفاق افتاد که جریان ایدئولوژیک نقد در این برنامه جاری نباشد اما منتقدانی که وصل به یک جریان ایدئولوژیک هستند حضورشان در ایام جشنواره حاوی این پیام است که مهمترین بخش این برنامه به دام همان ایدئولوژی منشعب از جریانات مورد اشاره هفتهنامه پنجره افتاده است. مجری کنونی برنامه هفت که فعالیت حرفهای مطبوعاتی خود را با روزنامه رسالت آغاز کرده است و سالها خود را به عنوان منتقد متصل به ارزشها معرفی کرده به بهانه پررنگ کردن دیدگاههای متکثر در زمین منتقدان ایدئولوژیک گرفتار است. مطلب عنوان شده را میتوان با یک مثال اثبات کرد، در یکی از برنامههای هفت در ابتدای آیتم نقد، فراستی در بدو حضور «یک خانواده محترم» را اثری ضدملی قلمداد کرد و گبرلو در پاسخ فراستی با چاشنی مخالفت گفت که یک خانواده محترم حاوی نقد اجتماعی و اثری قابل بحث و گفتوگو است، یعنی فیلمی که اساس نظام مقدس را زیرسوال میبرد از منظر مجری برنامه هفت اثری قابل بحث و گفتوگو است. مشخص است که گبرلو همان روزنامهنگار معتقد به اصولی که روزگاری معتقد به آن بود، نیست و این مجری آمده تا هفت دنبالچهای بر جریان ایدئولوژیک نشریات روشنفکری با ژست ارزشی باشد.
نظرات شما عزیزان: