سیبادو
ما را حمایت کنید
 
سیبادو
مدت زیادی از زمان ازدواجشان می گذشت و طبق معمول زندگی فراز و نشیب های خودش را داشت .

یک روز زن که از ساعت های زیاد کار شوهر عصبانی بود و همه چیز را از هم پاشیده می دید، زبان به

شکایت گشود و باعث نا امیدی شوهرش شد. مرد پس از یک هفته سکوت همسرش، با کاغذ و قلمی

در دست به طرف او رفت و پیشنهاد کرد هر آنچه که باعث آزارشان می شود را بنویسد و در مورد آنها

بحث و تبادل نظر کنند. زن که گله های بسیاری داشت بدون اینکه سر خود را بلند کند، شروع کرد به

نوشتن. مرد پس از نگاهی عمیق و طولانی به همسر، نوشتن را آغاز کرد.

یک ربع بعد با نگاهی به یکدیگر کاغذ ها را رد وبدل کردند. مرد به زن عصبانی و کاغذ لبریز از شکایت

خیره ماند ... اما زن با دیدن کاغذ شوهر، خجالت زده شد و به سرعت کاغذ خود را پاره کرد. شوهرش در

هر دو صفحه این جمله را تکرار کرده بود : "دوستت دارم عزیزم"



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





ارسال در تاريخ 13 بهمن 1391برچسب:, توسط سیبادو