سیبادو
ما را حمایت کنید
 
سیبادو

گوشه ای وایساده بودو به اطرافش میخندید انقدر اراسته و شیک و زیبا بود که همه شک میکردن برای چی اومده

اسمش صدا کردن و بهش گفتن مطمینی با صراحتی که معلوم بود عزمش جزم بود گفت بله بعدش جعبه ی شیرینی رو باز کرد و به همه ی آدمای تو اتاق شیرینی تعارف کرد گوشه ای صداش کردم و گفتم چقدر خوشحالی اروم تو گوشم گفت خندم شادیم اونقدر تلخه که با بهترین عسلم شیرین نمیشه اما باورکن خنده ی الانم بهتر از گریه و خشم اونقدر اسیب دیدم که اگه نخندم نفس کشیدن برام سخته اونقدر باهام بازی شده و فریب خوردم که اگه نخندم تعجب اخه بقول همه من جوونم 21سالمه حقم این نبود میخندم که بدونه اون زندگیش باخته نه من  میخندم که دنیا یاد بگیره بهم بخنده بهش گفتم حالا دلیلش چی بود با دستای لرزون و لب خندون گفت دلش تنوع میخواست بعد از اون همه التماس که بدون تو میمیرم خودم میکشم ....بهم خیانت کرد اونمتو خونه ای که قرار بود آرزوهام برام بسازه در کنار معشوقش با یک پایپ و فندک تو دستش  ........(مصاحبه ی  با شیرینترین سخنان دختر معصوم و مظلوم  شهرمون  بعد از طلاق)

به امید شادی و خوشبختی تمام قربانیان طلاق

نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





ارسال در تاريخ 12 بهمن 1391برچسب:, توسط سیبادو